آسمون ابریه اما دیگه بارون نمیاد
صدای گریه بارون توی ناودون نمیاد
اون که من دوسش دارم از خونه بیرون نمیاد
واسه این دل تنها دیگه مهمون نمیاد
نمیاد نمیاد نمیاد تا بدونه
جای خالیش تو خونه
واسه من یه زندونه
دیگه اون دوست نداره
واسه من گل بیاره
روی موهام بذاره
یادمه روزی که آشنا شدیم
روزی که مثل دو غنچه وا شدیم
وقتی اون با بوسه لبهامو می بست
نم بارون رو لبامون می نشست
نمیاد نمیاد نمیاد تا بدونه
جای خالیش تو خونه
واسه من یه زندونه
دیگه اون دوست نداره
واسه من گل بیاره
روی موهام بذاره
آسمون ابریه اما دیگه بارون نمیاد
صدای گریه بارون توی ناودون نمیاد
اون که من دوسش دارم از خونه بیرون نمیاد
واسه این دل تنها دیگه مهمون نمیاد
نمیاد نمیاد نمیاد تا بدونه
جای خالیش تو خونه
واسه من یه زندونه
دیگه اون دوست نداره
واسه من گل بیاره
روی موهام بذاره
یادمه روزی که آشنا شدیم
روزی که مثل دو غنچه وا شدیم
وقتی اون با بوسه لبهامو می بست
نم بارون رو لبامون می نشست
نمیاد نمیاد نمیاد تا بدونه
جای خالیش تو خونه
واسه من یه زندونه
دیگه اون دوست نداره
واسه من گل بیاره
روی موهام بذاره
نگاهم می کنی اما به سردی
نه تنها من تو هم دنیای دردی
مخواه از من گناهت را ببخشم
تو می دانی که با این دل چه کردی
برو نامهربان بیگانه با من
تو هر لحظه به رنگی در میایی
رها کن این دل دیوانه ام را
برو سیرم از این دیر آشنایی
وفا کردم خطا کردم نماندی در کنارم
مکن افسون دلم پر خون تو را باور ندارم
آه تو را باور ندارم
میایی در کنارم می نشینی
ز عشقت قصه می گویی برایم
دلت با او نگاهت در نگاهم
به تو گویم رهایم کن رهایم
به سر آهنگ رفتن داری آنگه
به روی قلب من پا می گذاری
تو می گفتی که می مانی دریغا
مرا تنهای تنها می گذاری
وفا کردم خطا کردم نماندی در کنارم
مکن افسون دلم پر خون تو را باور ندارم
آه تو را باور ندارم
کمکم کن ، کمکم کن
نذار اینجا بمونم تا بپوسم
کمکم کن ، کمکم کن
نذار اینجا لب مرگو ببوسم
کمکم کن ، کمکم کن
عشق نفرینی بی پروایی می خواد
ماهی چشمه ی کهنه
هوای تازه ی دریایی می خواد
دل من دریاییه
چشمه زندون برام
چکه چکه های آب
مرثیه خونه برام
تو رگام به جای خون
شعر سرخ رفتنه
تن به موندن نمی دم
موندنم مرگ منه
عاشقم ، مثل مسافر عاشقم
عاشق رسیدن به انتها
عاشق بوی غریبانه ی کوچ
تو سپیده ی غریب جاده ها
من پر از وسوسه های رفتنم
رفتن و رسیدن و تازه شدن
توی یک سپیده ی طوسی سرد
مسخ یک عشق پر آوازه شدن
کمکم کن ،کمکم کن ، نذار این گمشده از پا در بیاد
کمکم کن ، کمکم کن ، خرمن رخوت من شعله می خواد
کمکم کن ، کمکم کن ، من و تو باید به فردا برسیم
چشمه کوچیکه برامون ، ما باید بریم به دریا برسیم
دل ما دریاییه ، چشمه زندون مونه
چکه چکه های آب ، مرثیه خونمونه
تو رگ بودن ما ، شعر سرخ رفتنه
کمکم کن که دیگه ، وقت راهی شدنه!
کمک کن!
من از تو می نویسم کلام تازه ای
تو از من می نویسی که پر آوازه ای
رسیده وقت رفتن نشسته تو چشمام
سکوت مبهم تو شکسته تو صدام
برای کوچه آخر تو همراه منی
برای دل بریدن دلیل رفتنی
می مونه کنج سینم هوای انتظار
میخونم شعر رفتن تا برگرده بهار
تو دریای نگاهت شکسته قایقم
تو دنیای بزرگت غریبی عاشقم
برای شعر خوب تو می خونم
مسافر وقت رفتن خداحافظ بگو
تو کوله بار عشقی سفر تا راه دور
که زیر سایه بون تو می مونم
سفر تا انتها، تو هم با من بیا
تویی همراه من، تموم لحظه ها
تو تنها عاشقی برای قصه ها
بیا با من بمون تو نزد جاده ها
که مقصد منتظر برای ما
سکوت و میشکنه صدای ما
لحظه هارو با تو بودن
در نگاه تو شکفتن
حس عشق رو در تو دیدن
مثل رویای تو خوابه
با تو رفتن
با تو موندن
مثل قصه تورو خوندن
تا همیشه تورو خواستن
مثل تشنگی آبه
اگه چشمات من رو می خواست
تو نگاه تو میمردم
اگه دستات مال من بود
جون به دستات می سپردم
اگه اسمم رو می خوندی
دیگه از یاد نمی بردم
اگه با من تو می موندی
همه دنیارو می بردم
بی تو اما سرسپردن
بی تو و عشق تو بودن
تو غبار جاده موندن
بی تو خوب من محاله
بی تو حتی زنده بوندن
بی هدف نفس کشیدن
تا ابد تورو ندیدن
واسه من رنج و عذابه
اگه چشمات من رو می خواست
تو نگاه تو میمردم
اگه دستات مال من بود
جون به دستات می سپردم
اگه اسمم رو می خوندی
دیگه از یاد نمی بردم
اگه با من تو می موندی
همه دنیارو می بردم
توی آسمون عشقم
غیر تو پرنده ای نیست
روی خاموشی لبهام
جز تو اسم دیگه ای نیست
توی قلب من عزیزم
هیچ کسی جایی نداره
دل عاشقم بجز تو
هیچ کسی رو دوست نداره
اگه چشمات من رو می خواست
تو نگاه تو میمردم
اگه دستات مال من بود
جون به دستات می سپردم
اگه اسمم رو می خوندی
دیگه از یاد نمی بردم
اگه با من تو می موندی
همه دنیارو می بردم
لحظه هارو با تو بودن
لحظه هارو با تو بودن
اهل طاعونی این قبیله مشرقی ام \شهیار قنبری/
تویی این مسافر شیشه ای شهر ?رنگ
پوستم از جنس شبه ، پوست تو از مخمل سرخ
رختم از تاوله ، تن پوش تو از پوست پلنگ
بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو
تن من خاک منه ، ساقه گندم تن تو
تن ما تشنه ترین تشنه یک قطره آب
بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو
شهر تو ، شهر فرنگ ، آدم هاش ترمه قبا
شهر من ، شهر دعا ،همه گنبداش طلا
تن تو ، مثل تبر ، تن من ریشه سخت
تپش عکس یک قلب ، مونده اما رو درخت
بوی گندم مال من هر چی می کارم مال تو
نباید مرثیه گو باشم واسه خاک تنم
تو آخه مسافری ، خون رگ اینجا منم
تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه
حالا با هر کس که هست هر کس که نیست داد می زنم
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هر چی می کارم مال تو
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
اسم من از یاد تو رفت ، ای آنکه در آینه ای
این چهره ی خسته منم
این آه سینه سوز من ، دیوار سرد فاصله ست
بین من و هم سخنم
فریاد من سکوت تو ، لب تو باز و بی صدا
عروسکی به شکل من ، غریبه اما آشنا
نگاه مات تو به من ، مثل نگاه دشمنه
جسم تو گرمی نداره ، مگر تنت از آهنه
سکوت تو یه فاجعه ست ، برای هم صدای تو
شکسته در گلو چرا ، طنین نعره های تو
تو که خود منی چرا ، غریبه ای برای من
منو صدا نمی کنی
تو قاب سرد آینه ، به سوگ من نشسته ای
منو رها نمی کنی
شکست لحظه لحظه ام ، یه عادته برای تو
پرنده ی نگاه من ، اسیره در هوای تو
چرا تو که خود منی ، سکوتتو نمی شکنی
به من بگو چه میکشی ، تو قاب سرد آهنی
تو غربت نگاه تو ، که با نگاهم آشناست
یه دنیا حرف گفتنی ، ولی لب تو بی صداست
تقدیم به کسی که کنارم نیست
کاش می شد در زمان عاشقی
عشق را در هر کجا فریاد زد
درمیان گیر دار زندگی
لحظه ها را یک به یک احساس داد
کاش می شد در شمار لحظه ها
عشق بی قید و قفس را یافت کرد
در حضور گرم و پرشور دو دست
لذت با هم شدن را یاد کرد
کاش می شد در کنار یکدگر
از حصار این مکان آزاد شد
در کنار جاده های بی کسی
عطر زیبای من تو ما شدن را یافت کرد
کاش می شد در دل مرداب غم
شادی یک دل شدن را داد زد
بر در دیواره های قلبمان
عکس عشقی جاودان راقاب کرد
کاش می شد..............................
دنیای این روزای من، هم قد تنپوشم شده
اینقدر دورم از تو که، دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم، آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو، با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو، تقویمو پر می کنم
هر روز این تنهایی و، فردا تصور میکنم
هم سنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو، چیزی به من نزدیک نیست
هر شب تو رویای خودم، آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو، با شمع روشن میکنم
دنیای این روزای من، هم قد تنپوشم شده
اینقدر دورم از تو که، دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده