دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی ست نازنین
روزگار غریبی ست نازنین
و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی ست نازنین
روزگار غریبی ست نازنین
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت وار سرود و شعر فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی ست
آن که بر در میکوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای بر آن نهان باشد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای بر آن نهان باشد
روزگار غریبی ست نازنین
روزگار غریبی ست نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
احمد شاملو
ای به داد من رسیده تو روزای خودشکستن
ای چراغ مهربونی تو شبهای وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید
توشب وازم ن گرفتی تومنودادی به خورشید
اگه باشی یانباشی برای من تکیه گاهی
برای من که غریبم تورفیقی جون پناهی
یاورهمیشه مومن توبرو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت
ناجیه عاطفه من شعرم ازتو جون گرفته
اگه مدیون توباشم اگه ازتوباشه جونم
قدراون لحظه نداره که منو دادی نشونم
وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت
وقتی هرسایه کسی بود برای بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه شب تپش هراس من بود
وقتی زخم خنجردوست بهترین لباس من بود
توبادست مهربونی به تنم مرحم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده ی شب و دریدی
ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من
به سلامت سفرت خوش ای یگانه باور من
مقصدت هرجاکه باشه هرجای دنیا که باشی
اونور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت سپربلای من بود
تنهادست تورفیقه دست بی ریای من بود
یاورهمیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت برای من شده یه عادت
تقدیم به نامزد عزیزم
باتمام وجود
با سلام،
اینبار دیگه از شعر عاشقونه خبری نیست،هرچی که هست گلگی هستش از
بچه های پیام رسون که اصلاوابدا به دوربرشون توجهی نمی کنند.
قبلاََ اصلاََ اینطور نبود هرکسی وارد وبلاگی میشد بدون ترس و واهمه نظرشو
میداد همه با توجه به نظرات سعی می کردنند که وبلاشون از باقی زیباتر باشه،اما
حالا چی؟؟،فقط میاند سرکی میکشندو میرند به سلامت.
شما هر ترفندی که فکرشو کنید من به کار بستم که دوباره مثل قدیم بشیم،اما
نشد که نشد که نشد؛با خودم گفتم نکنه بچه ها از وبلاگم بدشون میاد؟!!؟گفتم
اشکالی نداره من یکباره دیگه فید میذارم که سنگامو با بچه ها وابکنم.
آره خلاصه این شد که دلو زدم به دریاو این مطالبو واستون با اجازه متذکر
شدم،البته اگه از نظر بروبچ اشکالی نداره!!!.خب دیگه این نوشته ای هستش
که
هرکسی میاد تو باید نظرشو بده چه بد باشه چه خوب رودروایسی نداشته باشه.
مخصوصاََ آقا پسرای گل که باید توی نظر دهی از باقی پیشی بگیرند.
شرمنده وقتتونو گرفتم،پس دیگه سفارش نکنم.
باتشکر
نظر+نظر=بهتر شدن
اون که یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشت و رفت از کنارم
از درد دوریش من بی قرارم
خیال میکردم پیشم میمونه
ترانه ی عشق باسم میخونه
خیال میکردم یه هم زبون
نمی دونستم نامهربون
با این که رفته اما هنوزم
از داغ عشقش دارم میسوزم
فکرو خیالش همش باهام
هرجا که میرم جلو چشام
دلم میخواد تا دوام بیارم
رو درد دوریش مرحم بزارم
اما نمیشه راهی ندارم
نمیتونم من طاقت بیارم
نمیتونم من طاقت بیارم
دوستان عزیز یادتون نره........بدین