شـادیه من از عمـر شقایق کمتره
یه ذره از شادیاشون جایه غمام نیست،بهتره
بهتره که من با اونا حرف برا گفتن ندارم
دلم یه دنیا حرف داره ولی دیگه نا ندارم
چشـمام به هرجا وا میشه اول سفیده،باحاله
بعدش میگم،دنیا فقط جدائیَ انگار همش سیاه چاله
تو این سیاه چاله بزرگ من با غمام زندانیم
شادی منو دوست نداره،شاید من ازش فراریم
شهر من قشنگـه،شـاده با غماش
غمتون غریبس جایی نداره توشباش
شب با همه غریبگیش پیشم داره کم میاره
خدا باون عظمتش یارمو داره می بره
به درگهت چقدر دیگه باید که من دعا کنم
یارمو پـس بده خدا ببین دارم دق می کنم
قسـم به این قلم که من فقط اونو دوستش دارم
چندتا غمو،یک قلمو،یه قلبه عاشقم دارم
دستتو بزار تو دستم سنگین شده قلبامون
تورو خدا دیگـه نرو،بیا پیشم اینجا بمون
این نامه باشه ماله تو ببر به هر کجا که می دونی
بدون همیشه با منی،هر وقت که اینو می خونی
خیلی زیاد دوست دارم خوب می دونم که می دونی
نمی دونم چـرا میـری اینجا نمی خای بمونی